اختلاف مراتب در قابلیتها و استعدادهای سالکان
( 830)آتشی کاصلاح آهن یازر است |
|
کی صلاح آبی و سیبتر است |
( 831)سیب و آبی خامیای دارد خفیف |
|
نی چو آهن تابشی خواهد لطیف |
( 832)لیک آهن را لطیف آن شعلههاست |
|
کو جذوب تابش آن اژدهاست |
( 833)هست آن آهن فقیر سختکش |
|
زیر پتک و آتش است او سرخ و خوش |
( 834)حاجب آتش بود بیواسطه |
|
در دل آتش رود بیرابطه |
( 835)بیحجاب، آب و فرزندان آب |
|
پختگی ز آتش نیابند و خطاب |
( 836)واسطه دیگی بود یا تابهای |
|
همچو پا را در روش پاتابهای |
( 837)یا مکانی در میان تا آن هوا |
|
میشود سوزان و میآردبه ما |
( 838)پس فقیر آن است کو بیواسطه است |
|
شعلهها را با وجودشرابطه است |
اِصلاح: (مصدر مبنى از براى فاعل) اصلاح کننده، به ساز آورنده.
صَلاح: مناسب، در خور.
آبى: به، بهى.
خَفیف: کم، اندک.
جَذوب: کشنده.
فقیر: فقیر یا درویش در نزد صوفیه تعریفهاى گونهگون دارد که مىتوان همه را به یک معنى بر گرداند: آن که همه چیز را در خدا فانى کرده است. نیازمند حضرت حق و بىنیاز از اسباب.
کارِ درویشى وراى فهمِ توست سوى درویشى بمَنگر سُست سُست
ز آن که درویشان وراى ملک و مال روزیى دارند ژرف از ذو الجلال
2353- 2352/ د / 1
سخت کَش: سختى کشنده، که تحمل ریاضت فراوان کند، که تاب مقاومت بسیار دارد.
حاجب: مانع، باز دارنده. در این بیت به معنى باز دارنده آتش از دیگر چیز به وسیله خود.
فرزندان آب:به معنای میوههاست.
تابه: تاوه: آن چه براى پختن یا گرم کردن چیزى روى آتش نهند.
پا تابه: پاى تابه. پارچهاى ستبر که مسافران براى دفع سرما چند لایه به پا مىپیچیدند.
ما: بعضى شارحان ضمیر جمع گرفتهاند و مقصود ساکنان زمینى را دانستهاند هر چند نادرست نیست لیکن مخفف «ماء» (آب) بهتر مىنماید. چنان که مىدانیم طبیعىدانهاى قدیم کره هوا را فاصل میان کره آتش و آب مىدانستند. کره هوا سبب مىشود که گرمى کره آتش کمتر گردد و آن گاه به کره آب رسد.
( 830) بلى آتش که براى اصلاح آهن یا زر لازم است کى شایسته اصلاح سیب تر یا به خالص است. ( 831) سیب و به یک آتش ملایم و حرارت خفیفى لازم دارد نه آتشى که با آن آهن را اصلاح مىکنند. ( 832) ولى براى آهن شعلههاى آتش تند مطابق طبع است که چون نفس اژدها است و آهن آن را بخود جذب مىکند. ( 833) آهن آن فقیر جور کشى است که زیر پتک و آتش رنگش سرخ شده و خوش است. ( 834) بدون هیچ واسطهاى با آتش سر و کار دارد و خود را بىمهابا در دل آتش جاى مىدهد. ( 835) ولى آب و چیزهایى که از جنس آب بوده یا از آن ساخته شده و ترکیب یافتهاند بدون یک حجاب و واسطهاى نمىتوانند بوسیله آتش پخته شده یا از آن استفاده نمایند. ( 836) و چون پا که همواره در راه رفتن محتاج بکفش است آنها هم براى گرم یا پخته شدن به دیگ یا تابه احتیاج دارند. ( 837) یا محتاج به فضایى هستند که میان آنها و آتش فاصله باشد و هواى آن فضا (که تنور نامیده مىشود) از آتش گرم شده و بوسیله آن نان بر آمده و پخته شود. ( 838) پس فقیر کسى است که واسطه ندارد و شعلههاى سوزان با وجودش رابطه مستقیم دارند .
از اینجا مولانا به اختلاف مراتب در قابلیتها و استعدادهای سالکان اشاره میکند و طبق اسلوب پسندیدهْ خودـ تمثیلیـ میگوید: رابطه نورحق با شایستگیهای ما مثل رابطهْ حرات با اشیای گوناگون است. برای نرمکردن آهن حرارت یک کوره لازم است اما سیب و به، که روی درخت است برای رسیدهشدن این مقدار حرارت نمیخواهد. آن شعلههای سوزان برای آهن آزاردهنده نیست، بلکه لطیف است و آهن آن مقدار حرارت را به آسانی جذب میکند. آن کسی که از همهْ تعینها و خودبینیها عاری و خالی است، مانند آن آهن تابِ پُتک و حرارت کورهْ ریاضت را دارد. مولانا میگوید: سالکانی که در مراتب پایینتری قرار دارند، بیواسطهْ انسان کامل نمیتوانند به آتش عشق الهی درآیند. آنها مانند آب هستند که باید حرارت آتش را با واسطهْ دیگ و یا تابه دریافت کنند یا در محیطی واقع شوند که گرمی آتش را بگیرد و آب در آن گرم شود.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |